دوشنبه

بعد از تو لای زخم هایم استخوان کردم

بعد از تو با هر که می شه هر چه می شد خواستم امتحانم کنم ولی هیچ کس به هیچ جاش حساب نکرد و هیچ غلطی نتونستم بکنم و ضایع کردم








سی و یکم تیر

باز شروع شد ...








پنجشنبه بیست و نهم تیر

تاریخ از ما هیچ نخواهد نوشت

ما را اصلا به هیچ جایش هم حساب نخواهد کرد











سه شنبه

..get a life s'il vous plait








بیست و ششم تیر

همین دیشب اتفاق افتاد

بارون که شروع شد همه ی چراغارو خاموش کردم

پنجره رو باز کردم و ولو شدم روی تختم که زیر پنجره ست

هوا عالی و نم نم بارون بود که می خورد تو صورتم

توی همین حالت کیفناک بودم که همراه با بهشتی که میومد تو اتاق یه سوسک پرنده هم اومد تو

چند بار خودشو کوبید به در و دیوار و آخرشم افتاد پشت تخت

بلند شدم و یه ربعی دنبالش بود تا بالاخره اومد بیرون و روزنامه و مچاله و ... این شد بهشت کوتاه مدت من










بیست و پنجم تیر نود و یک

من باید کلا این "خسته نباشید" و حذف کنم از سلام احوال پرسی های مختصر و مفید و رفع تکلیفی روزانه م

طرفو عصری میبینم یه "خسته نباشید" میگم

کله صبح اول وقت یکیو میبینم باز وسطش "خسته نباشید" رو میگم

دم در دستشویی هم کسیو میبینم که تازه با دستانی همچنان خیس اومده از دستشویی بیرون بازم یه "خسته نباشید" میگم اون وسطا










سه شنبه بیستم تیر نود و یک

خسته اما، با لبخند

خسته اما، با امید

به _ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااک می روییییییییییییییییییییییییییییییییم








یک سال و پنج ماه بعد، اواسط تیر نود و یک

 هنوز کسی از این اطراف رد می شه ؟

تا دو سه دقیقه بعد از نوشتن این پست توی این شک بودم که درست نوشتم؟ امسال نود و یکه؟ یا نوده؟ ....