هشت هشت هشتاد و نه

تعطیل بودن این جماعت رو حتی از اتوبوس سوار شدنشون هم می شه پی برد بهش

اکثر جاهای اتوبوس خالیه ولی همه می چپن اطراف در و ترجیح می دن تو هم فرو برن ولی چند متر جابه جا نشن

بعد تو همین وضعیت فرو در فرو هم دست از فک زدن راجع به مسائل اجتماعی و این جور مزخرفا بر نمی دارن

خ.ک بی ربط: پارسال همین موقع هشت هشت هشتاد و هشت بود. این اتفاق نه چندان نادر و نه چندان جالب حدودا ده سال قبلشم افتاده بود و حدودا ده سال بعدشم دوباره خواهد افتاد...








چهارم آبان

c - Listen sometimes these things just happen...

- For a reason? For a reason? Fu*k that. Why? Because I fall off a building, 10 people in

Baltimore survive a bus crash? Swell, They're enjoying Baltimore. I'm lying here with my

brains out




kiss kiss bang bang









بیست و ششم مهر

هیچ کس هیچ کس و نمی شناسه

مگر این که خلافش ثابت بشه

که هیچ وقت نمی شه








بیست و چهارم مهر

داشتم فکر می کردم...اگه اون روز...پلیور طوسی...چقدر نگران بودم...بارون...چه روزی...اون حرفارو...کاپشن قهوه ای کهنه...نگران بودم؟...زمستون...چه روز مزخرفی...بهت نمی زدم...یا مثلا...نمی دونم...ای کاش...یا هرچی...شایدم روز خوبی...چطور مگه؟...صدای گریه ی بچه از دور...شایدم کلا فرقی نمی کرد...آخه مگه می شه اصلا؟....واقعا این جوری فکر می کنی؟...توی پارک قدم می زدیم...کلا چرا باید این جوری باشه؟...می زدیم؟...خسته بودم...چتر صورتی...حرف آخرته؟...همیشه همین جوریه..فایده ایم داشت؟...کسل بودی...چه خوش خیال...می تونست داشته باشه...تاب و سرسره...بالاخره هر جور که فکرشو می کنم...درختای خیس...اصلا حرفی زده شد؟...یا نمی کنم...نشد...شایدم همه چیزو گفتم...چه لبخند تلخی...سرد بود...فایده ایم داشت...حرف آخرمه...عصبانی...تاریک بود...شایدم خوشحال...یه جورایی...نمی شه الان قضاوت کرد...پلیور طوسی...از این که صادق بودم باهات...اصلا باید بهش فکر کرد؟...شروع کردی به دویدن...یا من؟...کاپشن قهوه ای...صدای خنده ی چند تا مرد...فوقش یکی دو روز ناراحتی...یا بیشتر...اتوبان...پاکت خالی سیگار...جالب بود...بود؟...از دستم دلخور شدی...بود...ازم متنفر شدی...دلم تنگ می شه برات...هوای تازه...جالب ترم شد...تنگ می شه برات؟...منتظر بهونه بودی؟...کتاب فروشی...بودم؟...اشک...آره تنگ می شه برات...پیرمرد...تقصیر تو انداختم...ساعت چنده؟...یا انداختی...چه می دونم چنده...توی گل...اصلا تقصیر من بود؟...دربست...بود...الان وقت ساعت پرسیدنه؟...حالا هرچی...شایدم نبود...چی؟...اصلا مهمه؟...هیچی...








وسطای مهر

این آلبوم جدید Aaron که Birds In The Storm نام دارد را نه تنها بشنوید بلکه گوش کنید و به گوش جان بسپارید البته نه به اندازه آلبوم قبلیشون Artificial Animals Riding On Neverland ولی بازم به هر حال

خ.ک بی ربط: با تمام علاقه ای که به موسیقی زیرزمینی دارم باید بگم که این آهنگ قصه ی زیرزمین واقعا خود بزرگ بینانه،از خود راضیانه، از خود متشکرانه، مسخره و مزخرفه








سیزدهم مهر

م
ن
ا
ز
ا
ی
ن
س
ق
و
ط
ب
ی
پ
ا
ی
ا
ا
ا






خسته ام