چه قشنگ و اشتباه بود ...









کسی نیست که با او چهارشنبه سوری کنم








جمعه

من از نگاه الاغی که می رفت فهمیدم

که سرنوشتم سواری دادن به الاغ تر از خودم هایی همچون تو است









نرینید








دوشنبه

بوسه ها از لب یارم به رقیبم دادی

داروی کشتن من یاد طبیبم دادی

آری ای عشق تو بودی که به _اکم دادی

آری ای عشق تو بودی که به _اکم دادی









زر نزنید.









sign out everywhere








چهارشنبه

خودم و می بخشم


همه چی و فراموش می کنم


می گذرم و ادامه می دم




مثل همیشه





چون چاره ای ندارم






مثل همیشه










And the dome where I keep my dream

Wasn't meant for you to ever see

So I trusted the queen of spades

And lost it all, lost it all indeed








شنبه پنجم اسفند

ور نروید








جمعه

خواسته ای که دارم این است که بد نبودن و کثیفی نکردن و از مسیر راست منحرف نشدنم را به حساب خوب بودن، انسان بودن و جوانمرد بودن من نگذارید. بلکه آن را مدیون بی عرضه گی، محافظه کاری افراطی و ترسو بودنم بدانید.









 این که خودتو از یه آغوش تو یه آغوش دیگه پرت می کنی ناراحتت نمی کنه، ولی من ناراحتت می کنم








بیست و هشت بهمن نود و یک

و بازگشت غرورآفرین من به اتوبوس های بی آر تی و خوش و بش ها و بحث های بندتنبانی و فشار و پرس و خارش و مالش و آمیزش و بازدم و عطسه و سرفه و رفع خلط گلوی نفرات مجاور توی صورتت









و عمق فاجعه به تو نریدن









مثل فین کردن تو دریا









و فشار تنهایی








دوشنبه

دوباره شروع کردم به نوشتن تو این وبلاگ فکستنی

دوباره همون آهنگای قدیمی رو گوش میکنم

بازم از همون مسیرای قدیمی رد میشم

هنوزم آب می کوبم
 
مرا دریاب من خوبم

هنوزم چرت میگویم

در نیابیدیم خب به اونم








دوشنبه

بعد از تو لای زخم هایم استخوان کردم

بعد از تو با هر که می شه هر چه می شد خواستم امتحانم کنم ولی هیچ کس به هیچ جاش حساب نکرد و هیچ غلطی نتونستم بکنم و ضایع کردم








سی و یکم تیر

باز شروع شد ...








پنجشنبه بیست و نهم تیر

تاریخ از ما هیچ نخواهد نوشت

ما را اصلا به هیچ جایش هم حساب نخواهد کرد











سه شنبه

..get a life s'il vous plait








بیست و ششم تیر

همین دیشب اتفاق افتاد

بارون که شروع شد همه ی چراغارو خاموش کردم

پنجره رو باز کردم و ولو شدم روی تختم که زیر پنجره ست

هوا عالی و نم نم بارون بود که می خورد تو صورتم

توی همین حالت کیفناک بودم که همراه با بهشتی که میومد تو اتاق یه سوسک پرنده هم اومد تو

چند بار خودشو کوبید به در و دیوار و آخرشم افتاد پشت تخت

بلند شدم و یه ربعی دنبالش بود تا بالاخره اومد بیرون و روزنامه و مچاله و ... این شد بهشت کوتاه مدت من










بیست و پنجم تیر نود و یک

من باید کلا این "خسته نباشید" و حذف کنم از سلام احوال پرسی های مختصر و مفید و رفع تکلیفی روزانه م

طرفو عصری میبینم یه "خسته نباشید" میگم

کله صبح اول وقت یکیو میبینم باز وسطش "خسته نباشید" رو میگم

دم در دستشویی هم کسیو میبینم که تازه با دستانی همچنان خیس اومده از دستشویی بیرون بازم یه "خسته نباشید" میگم اون وسطا










سه شنبه بیستم تیر نود و یک

خسته اما، با لبخند

خسته اما، با امید

به _ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااک می روییییییییییییییییییییییییییییییییم








یک سال و پنج ماه بعد، اواسط تیر نود و یک

 هنوز کسی از این اطراف رد می شه ؟

تا دو سه دقیقه بعد از نوشتن این پست توی این شک بودم که درست نوشتم؟ امسال نود و یکه؟ یا نوده؟ ....








ششم بهمن

می زنم به یادت

می زنی به یادم ؟


ساز...زیر گریه...زیر آواز...








دوازدهم دی

که با تو حتی یک ساندویچ مغز و زبان خوردن ساده هم کیف می دهد به اندازه ی کیفناک ترین کیف ها








یازدهم دی

این آهنگ جدید آرش و اون کلیپ مسخرش و لیریک مضحکش و خوندنشون و کلا همه چیش چنان تعاریف جدیدی از کلمات احمقانه و تهوع آور ارائه دادن که همه ی احمقانه ها و تهوع آورهای دیگه رو بردن زیر سوال کلا








یکم دی

هندونه و آجیل و انار و شکلات و پاستیل و شیر و شیرنی و ... پدرم روضه رضوان به دو گتدم بفروخت، ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم








بیست و پنجم آذر

من اینمو من اونمو تقدیم تو کردم

این قول منه از حرفمم بر نمی گردم








بیستم آذر

نباریدی نباریدی حالا که رسیدیم به مرز تعطیلی می خوای بباری؟ مسخره کردی ما رو؟








هفدهم آذر

الان یعنی وقتشه که دیگه رقص بارون بکنیم دیگه آره؟








هفتم آذر

توی خون من آمده پایین

من خون تو نیامده پایین؟








دوازدهم آبان

چه عجب بند اومد بالاخره








هشت هشت هشتاد و نه

تعطیل بودن این جماعت رو حتی از اتوبوس سوار شدنشون هم می شه پی برد بهش

اکثر جاهای اتوبوس خالیه ولی همه می چپن اطراف در و ترجیح می دن تو هم فرو برن ولی چند متر جابه جا نشن

بعد تو همین وضعیت فرو در فرو هم دست از فک زدن راجع به مسائل اجتماعی و این جور مزخرفا بر نمی دارن

خ.ک بی ربط: پارسال همین موقع هشت هشت هشتاد و هشت بود. این اتفاق نه چندان نادر و نه چندان جالب حدودا ده سال قبلشم افتاده بود و حدودا ده سال بعدشم دوباره خواهد افتاد...








چهارم آبان

c - Listen sometimes these things just happen...

- For a reason? For a reason? Fu*k that. Why? Because I fall off a building, 10 people in

Baltimore survive a bus crash? Swell, They're enjoying Baltimore. I'm lying here with my

brains out




kiss kiss bang bang









بیست و ششم مهر

هیچ کس هیچ کس و نمی شناسه

مگر این که خلافش ثابت بشه

که هیچ وقت نمی شه








بیست و چهارم مهر

داشتم فکر می کردم...اگه اون روز...پلیور طوسی...چقدر نگران بودم...بارون...چه روزی...اون حرفارو...کاپشن قهوه ای کهنه...نگران بودم؟...زمستون...چه روز مزخرفی...بهت نمی زدم...یا مثلا...نمی دونم...ای کاش...یا هرچی...شایدم روز خوبی...چطور مگه؟...صدای گریه ی بچه از دور...شایدم کلا فرقی نمی کرد...آخه مگه می شه اصلا؟....واقعا این جوری فکر می کنی؟...توی پارک قدم می زدیم...کلا چرا باید این جوری باشه؟...می زدیم؟...خسته بودم...چتر صورتی...حرف آخرته؟...همیشه همین جوریه..فایده ایم داشت؟...کسل بودی...چه خوش خیال...می تونست داشته باشه...تاب و سرسره...بالاخره هر جور که فکرشو می کنم...درختای خیس...اصلا حرفی زده شد؟...یا نمی کنم...نشد...شایدم همه چیزو گفتم...چه لبخند تلخی...سرد بود...فایده ایم داشت...حرف آخرمه...عصبانی...تاریک بود...شایدم خوشحال...یه جورایی...نمی شه الان قضاوت کرد...پلیور طوسی...از این که صادق بودم باهات...اصلا باید بهش فکر کرد؟...شروع کردی به دویدن...یا من؟...کاپشن قهوه ای...صدای خنده ی چند تا مرد...فوقش یکی دو روز ناراحتی...یا بیشتر...اتوبان...پاکت خالی سیگار...جالب بود...بود؟...از دستم دلخور شدی...بود...ازم متنفر شدی...دلم تنگ می شه برات...هوای تازه...جالب ترم شد...تنگ می شه برات؟...منتظر بهونه بودی؟...کتاب فروشی...بودم؟...اشک...آره تنگ می شه برات...پیرمرد...تقصیر تو انداختم...ساعت چنده؟...یا انداختی...چه می دونم چنده...توی گل...اصلا تقصیر من بود؟...دربست...بود...الان وقت ساعت پرسیدنه؟...حالا هرچی...شایدم نبود...چی؟...اصلا مهمه؟...هیچی...








وسطای مهر

این آلبوم جدید Aaron که Birds In The Storm نام دارد را نه تنها بشنوید بلکه گوش کنید و به گوش جان بسپارید البته نه به اندازه آلبوم قبلیشون Artificial Animals Riding On Neverland ولی بازم به هر حال

خ.ک بی ربط: با تمام علاقه ای که به موسیقی زیرزمینی دارم باید بگم که این آهنگ قصه ی زیرزمین واقعا خود بزرگ بینانه،از خود راضیانه، از خود متشکرانه، مسخره و مزخرفه








سیزدهم مهر

م
ن
ا
ز
ا
ی
ن
س
ق
و
ط
ب
ی
پ
ا
ی
ا
ا
ا






خسته ام








سوم مهر

پایم شکسته

برایم آب پاچه و پاستیل و ژله بیاور تا خوب شوم

تو برایم آب پاچه و پاستیل و ژله بیاور تا خوب شوم








یکم مهر

که فصل پاییز است و بس








بیست و نهم شهریور

درد می کنم ...

پس زنده ام هنوز








بیست و پنجم شهریور

سوار تاکسی شدی و رفتی

و نفهمیدی یک لبخند ساده ی تو با من چه ها که نکرد








بیست و سوم شهریور

پا شکست

زین پس چگونه قضای حاجت کنم